🌿خونه ی دِرَختی

درخت بلوط🌰 ؛ خونه ی من

از همان ناب های قدیمی لطفا! :)

از  همان  ناب های  قدیمی لطفا ...!

 

 

دلم از همان عشق های ناب و قدیمی میخواهد؛ از همان هایی که بعد از داشتن نوه و نتیجه باز هم پایدار است میان پدربزرگ و مادربزرگ !

برق چشمان پدر بزرگ زمانی که مادربزرگ را میبیند که اینطور می گوید .

میدانی همیشه به حال مادربزرگ غبطه میخورم که دلباخته ای چون پدربزرگ دارد .

پدربزرگ عاشق گیسوان به هم تنیده ی مادربزرگ است .

خودم بارها لحظه هایی را شکار کرده ام که پدربزرگ غرق در نگاه مادربزرگ و مادربزرگ سرمه به دست چشمانش را غرق در سیاهی سرمه فرو میبرد .

پدر بزرگ باقی مانده همان قیصری های بامزه دوران قدیم است که بدجور خاطرخواه مادربزرگ شده بود در آن زمان و رسید به آن عشقِ معشوق :)

میدانی ... عجیب به حال مادربزرگ غبطه میخورم و همیشه میگویم کاش یکی هم پیدا شود که همانگونه که پدربزرگ تا ابدوالدَهر عاشق مادربزرگ ماند عاشق ما بماند ...

که ته نکشد ...

که با تمام ساز های زده و نزده قلبمان برقصد...

می شود بشوی قیصر و من هم بشوم همان دختر چادر به سرِ با حجب و حیای همسایه ...

تا با همان نگاه اول هوش از سرت ببرم ؟!

پنجشنبه

7/10/96

ساعت 22:31

پ.ن: وب یار جان 

 

۷ نظر ۴ موافق ۰ مخالف
در رویاهایم
تو را میبینم
ای سرسبز بلوط سبز
ایستاده ای تنهای تنها
در بی انتها دشت خشک
با زخم ها ز نادان تبر
چه مهربان میخندی بر زخم
و پاییز فقط رسیده است
تا کمرت ...
.
.
.
مرا خاک کنید در زیر آن بلوط بلند
وقتی پوست او ترمیم شود
روح من هم خوب می شود



آدرس اینستاگرام من:
hk_yasaman
دختری به نام یاس پسری به نام یار